سلام دوستان عزیز وقت شما بخیر
در ادامه آموزش های بازاریابی خدمت شما عزیزان هستم با یک آموزش بسیار جامع و کامل در مورد یک سوال مهم.دوستان عزیز چرا ما شکست میخوریم در بازاریابی؟ مشکل کار ما در کجاست؟ دلیل این شکست ها چیست؟ برای پاسخ به این سوال و سوالاتی از این دست باید ابتدا داستانی زیبا را مطالعه کنید:
روزی مردی در حال وارد شدن به منزل خود بود در حالیکه در بیرون از منزل مردمی را دیده بود که از یک شیرینی فروشی بزرگ خرید می کردند و برای خرید شیرینی صف بسته بودند و در این حال وی بسیار هوس کرده بود که آن روز هرطور شده شیرینی بخورد.مرد پس از ورود به خانه به همسر خود گفت:
” ای زن امروز برای من شیرینی درست کن که می خواهم بدانم که این شیرینی چه طعمی دارد که مردم کوچه و بازار برای آن سر و دست می شکنند. “
در این میان همسر وی تقاضای شوهرش را اجابت کرد و به داخل آشپزخانه رفت. پس از مدتی از آشپرخانه بیرون آمد و گفت ای مرد برای درست کردن شیرینی نیاز به آرد گندم داریم ولی ما فقط آرد جو در خانه داریم. مرد گفت با همان آرد جو کارت را انجام بده، ما می خواهیم شیرینی بخوریم اینقدر بهانه نیاور.
زن بار دیگر به آشپزخانه رفت و باز دوباره بازگشت و گفت ای مرد برای درست کردن شیرینی، نیاز به شیر داریم که در خانه موجود نیست و تنها آب داریم. مرد با ناراحتی گفت من بعد از مدت ها از تو درخواستی کردم و تو مرتب بهانه می آوری. حال اگر شیر نباشد چه می شود؟ بجای شیر آب را با آرد جو مخلوط کن.
زن که مستاصل شده بود باز هم به آشپزخانه رفت و برای بار سوم بازگشت و گفت برای شیرین کردن شیرینی نیاز به شکر است که آن هم در خانه نیست. در جواب مرد با عصبانیت گفت بجای شکر از کشمش استفاده کن. فرقی که نمی کند هر دو شیرین است و زن به پخت شیرینی مشغول شد پس از یک ساعت زن شیرینی را حاضر کرد و به نزد مرد آورد. در همان لحظه اول که مرد شیرینی پخته شده را شروع به خوردن کرد به یکباره شروع به سرفه شدید کرد و گفت:
“واقعاً چقدر این مردم بی سلیقه هستند که شیرینی به این بد مزگی را دوست دارند و برای خرید آن صف می کشند.”
برداشت شما از این داستان چیست؟
در ادامه همراه من باشید